دختر زمستانی من
نازنین زهرای گلم ... هستی مامان ... عمر مامان .. با اینکه شما تو زمستون به دنیا اومدی ولی با گرمای وجودت زندگی ما و فضای خونه رو گرم گرم کردی ... خیلی دوست داریم , همه وجود ما شدی عزیز دلم ... هر روز با نگاه کردن بهت بیشتر شاکر خدا میشم ... نمیدونم با چه زبونی میتونم شکرش بگم ... این روزا با همه خستگیهاش وقتی به روم میخندی انگار همه دنیا با همه سختی هاش به روم میخنده ... وقتی از روی گشنگیت اشک تو چشات جمع میشه و وقت خوردن شیر خودت و محکم بهم میچسبونی بوسه بارونت میکنم و تو بهم خیره میشی و تند تند شیر می خوری اون لحظه محکم بغلت میکنم و بوت میکنم ... بوی تنت من و دیوونه میکنه ... خیلی دوست دارم اینقدری دوست دارم ک...